خداوند آن را براي دوستانش انتخاب نكرد
با راننده تاكسي بحثم شد. براي هزارمين بار و سر همان صد و دويست توماني كه از نظر آنها بي ارزش است اما اگر بابت باقي مانده پولت بخواهي، سرش چانه مي زنند و آسمان را به ريسمان مي بافند و دلار و بنزين و پرايد و همه چيز را مي خواهند با تو تسويه حساب كنند. ته اش هم يك خدا بيامرزي به شاه مي گويند و تو در دلت از خودت مي پرسي يعني اين دوست دارد آن دنيا با شاه محشورباشد؟ واقعا؟ براي دو روز دنيا؟
گراني است. تورم است. با اين همه شوش كه بروي هم يه دست نعلبكي 5 هزار توماني پيدا مي كني هم نهصد هزار توماني كه هر كدام هم مشتري خودش را دارد(فروشنده در پاسخ چشم هاي گرد شده ما مي گفت)
و من دائم با خودم كلنجار مي روم حالا چه فرقي دارد آدم توي ظرف آجيل خوري چند هزار تومني آجيل بريزد بخورد يا دو ميليون توماني؟ و هزار سئوال جور و واجور ديگر كه اين روزها از مشاهده كار و كردار اقتصادي خودمان ذهنم را پر مي كند.
با اذعان به همه گرفتاريهاي اقتصادي مردم به اين هم اعتقاد دارم كه در اين بازار مكاره دنيا پرستي سخت گرفتار شده ايم و خدا امتحانش را درست از تنگه احد شروع كرده. همان جا كه رهايش كرده بوديم.
پي نوشت:
اين روزها دائم به اين سخنان امير مومنان فكر ميكنم:
خانه اى است كه نزد خداوند بى مقدار است، زيرا كه حلال آن با حرام، و خوبى آن با بدى، و زندگى در آن با مرگ، و شيرينى آن با تلخى ها در آميخته است، خداوند آن را براى دوستانش انتخاب نكرد. و در بخشيدن آن به دشمنانش دريغ نفرمود. خير دنيا اندك، و شرّ آن آماده، و فراهم آمده اش پراكنده، و ملك آن غارت شده، و آبادانى آن رو به ويرانى نهاده است. چه ارزشى دارد خانه اى كه پايه هاى آن در حال فروريختن و عمر آن چون زاد و توشه پايان مى پذيرد و چه لذّتى دارد زندگانى كه چونان مدّت سفر به آخر مى رسد
خطبه/113 ...نهج البلاغه…
این جاده ها کدام به آن خسته می رسند...